گر گذر کردی بت ما بر دیار سومنات


توبه کردی بت پرست از سجده ی عزی ولات

هیچ اگر کشف الغطایی کردی از اطراف سر


التفاتی هم نکردندی به چندین ترهات

از کمال نفس انسان حاصل ست این اقتباس


آنکه استدلال می گیرند از روحانیات

چشم را گویی از اینجا لازم آمد انعکاس


بی صفت را چون توان آورد در تحت صفات

در سواد زلف یار ما طلب کن آب خضر


تا بدان آب مصفا یابی از ظلمت نجات

خوش بود می بر کنار چشمه ی خضر لبش


خوش نباشد بر کنار چشمه ی حیوان نبات

در خرابات مصافات آی تا بنمایمت


صد هزاران خضر بر سر چشمه ی آب حیات

چشمه ی خضر ای پسر با توست و تو در جست و جوی


چون سکندر طالب آب حیات از شش جهات

جاودانی زنده گشتی شاه اسکندر چو خضر


گر به مردی و جهان گیری بر ستندی ز مات

بشنو از ارباب تاویل این همه تشبیه چیست


آب حیوان باز نتوان بافت الا از ندات

آری آری مقتدای عارفان قایم بود


قایمی اما که باشد ذات او قایم به ذات

گر تولا می توانی کرد اینک مقتدا


پس مسلم شو تبرا کن ز کل کاینات

چون نزاری والهی مستی بباید لامحال


تا برون آرد مقامات چنین از مسکرات

خاصه چون سیمرغ جانش از نشیمن گاه قدس


بال حکمت بر گشاید بگذرد از ممکنات